مَه نامه
نوشته های این وبلاگ تنها غباری از کتابم اند ،ساده و بی آلایش تنها برای خاطراتم


سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:,
سال آینده.

این شبا حالم افتضاحه، بعد این پست میرم یکم بخونم.

کتابم تقریبا داره تموم میشه و 4تا شعرش مونده تا ببندمش

حالم اینقدر گرفته که دوس ندارم حتی بنویسم .

یه آهنگی هست به اسم عید بی تو علی عبدلماکی

حوصله ندارم لینکشو بزارم ،آهنگ مزخرفیه ولی من گوش می کنم نمی دونم چرا

مردد

راستی ،یکی دوشب بود با این حالم رفتم چت روم 

خیلی عجیبن بچه های نت. واقعا آشفته بازاریه 

نت جای بدیه در کل .دوس دارم یه سفر برم آنتالیا یا دبی.

مهر شده

گرچه که شهر من معروف به پاریس کوچوله ِ.ولی اونجام به قول معروف تکراری شده

آخر سر این که نمی دونم که من تنها نشینم ؟

یا از تنها نشینان زاده هستم

فال و اقبال گوید آبانیان این چنینن

باید آنقدر تنهابشینن تا بمیرن

ولی من که گویم غریبم

                                        غربت افتادم که این شد نصیبم.(من آخر اصالتا اینجایی نیسم)

همینجوری نوشتم این چن خط شعرو .تقدیم به آبانیای تک و تنها.

 

 


برچسب‌ها:
+ سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, | 1:52 | مهیار
جمعه 23 اسفند 1392برچسب:,
بمیر ای عشق...

 

بمیر ای عشق...

بمیر ای عشق  ای  دنیای   فریبم

ای که در دریای تو به گل نشستم

توهر گاه نشستی شکستی دلم  را

چه خوش بودم به یک روز فردا

بمیر ای عشق خائن پیشگرزود

گرچه این دل بودنت راآرزو بود

این بود   مزد  دلداری   وفا دار

این  بود  حق   شب های   بیدار

سنگین تراز جهان  بردلم  هست

این جدایی  دلم را به عشق بست

بمیر ای عشق که از یاد   بردی

میان  دیگران  می  تو  خوردی

حال   زندگیم  ابریست   و  سرد

می بارد ومی نالد ازغم این  درد

ولی تو بمیر که مردن   حلالت

واین  آخرین  شعر باشد  برایت

دگر بازیچه ی  دست  تو نیستم

دگر  دانم  در کنار تو   کیستم

یک غریبه  آشناتر از  نگاهت

کسی که می نوشتت  تا نهایت

................


برچسب‌ها:
+ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:, | 3:11 | مهیار
یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:,
هوس

احساس می کنم دروغ است

                                      این چه عشق نانجیبی است

هر  شبم  تمنای  نگاهت

                                   تو بگو  که این هوس  نیست؟

                                                                                  مه غم

دلم خیلی گرفته ،خدا  دل همه ی دل گرفته هارو وا کنه.


برچسب‌ها:
+ یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, | 1:54 | مهیار
دو شنبه 12 اسفند 1392برچسب:,
شهر یارونی

 قرار بود سیامک عباسی شهر بارونیشو تو اینترنت منتشر کنه ،من نمی دونسم امشب میاد

همین امشب منم  قبل شنیدنش یه ترانه به اسم شهر بارونی نوشم

مال منم قشنگه .

این شهر مدارا نمی کنه با دل من...

هرجای شهر خاطره ای از رفیق من...

...

بهتره شعرای من تو دفترم زندونی بشن تا رو نت بیان و هر کسی سرسری بخونتشون

برای دانلود شهر بارونی رو عکسش کلیک کنید.

siamak abbasi

روزای تنهایی عجیبیه ،به هر حال باید با درس و شعرام و نفرت دوستان قدیم سر کنم.

گاهی اوقات دوست دارم با تموم وجود بگم پشیمونم!!! کاش هیچ وقت وارد تنهایی من نمیشدی.

ولی خب خوش حالم خودم آخرسر بیرونت کردم.

 


برچسب‌ها:
+ دو شنبه 12 اسفند 1392برچسب:, | 1:26 | مهیار
پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:,
simply

خوابم نمی برد، تقریبا چند وقته نمی تونم بخوابم حتی اگه خسته باشم .

داشتم زبان می خوندم ،فکر و بی حوصلگی نمیزاشت یکی از لغت ها رو روحفظ کنم ، تصمیم گرفتم مثل دوران نو جوونیم که همه چیزم بی پرده و آشکار بود یه شعر بنویسم.

گرچه لایق سطل آشغال بود ولی برام خاطره شد .میزارمش اینجا ،از مطالب خسته کنندم خسته شدم.

سلام عزیزم ،نامم رو بخون

منم آره، عاشق بی نشون

باز یادم رفت چی بگم

نرو خواهشا پای نامم بمون

ساده میگم، خیلی عاشقم

نمی دونم علاقمو چطوربگم

خالصانه به تبسمت اسیرم

دوست دارم تو نگاهت بمیرم

گم بشم تو صورت ماهت

تو نقش ابروهات بشینم

یکم حرفام سادس میدونم

حُل شدم می خوام آروم بگیرم

نمی تونم ،تا اسمت میاد

زندونی میشم می خوام رهایی بگیرم

 

 

دیگه بعدش خسته شدم خوابم گرفت .


برچسب‌ها:
+ پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:, | 18:7 | مهیار
دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:,
واقعا.

قدر باهم بودن رو بدونید ما که ...


برچسب‌ها:
+ دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, | 19:12 | مهیار
پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,
دنیای عجیبی است

 دنیای عجیبی است

من تمام غرق نگاهم

نیست آشنایی

غریب به دنبال هوایی

که از جان بیاید

ولی نیست جوابی

دنیای عجیبی است

مهِ غم.

واسه کسایی که در ظاهر جوانن و در باطن پیر و شکسته .

دعا کنید

من غم واندوهم زیاد نیست ،اما خیلیا رو دیدم به خاطر غم از دست دادن عزیزشون

شب و روزشون شده غم و حسرت.

تا زنده اید ای عاشقا قدر هم رو بدونید ،لحظه ها رو نکشید با غرورتون.

من منتظرم

شاید آید او که رفت

کمی عاقل بشود

عشق را درک بکند

مرا می می صدا نزند

عشق بگوید،ناز بکند

من منتظرم

گاه بر لب پنجره در دست

سوغات دیارم که نرسید دسش.

آه انگار بار گرانیست

کاش عاقل بشود

من منتظرم.

 

 

 


برچسب‌ها:
+ پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:, | 22:47 | مهیار

This template generated and design by Nightnama on 2013 do not Copy